سفر غریبی داشتم
توی اون چشم سیاهت
سفری که برنگشتم
گم شدم توی نگاهت ...
یه دل ساده ی ساده ،
کوله بار سفرم بود ...
چشم تو مثل یه سایه،
همه جا همسفرم بود ...
من همون لحظه ی اول آخر راه و می دیدم
تپش عشق و تو رگهات عاشقانه می شنیدم ...
وای اگر همسفر ، بعد از این در سفر ، بی تو من تنها باشم ... !!
تو شدی خون تو رگهام ،
من دیگه خودم نبودم ...
برای نفس کشیدن ،
دیگه محتاج تو بودم ...
وای اگر همسفر ، بعد از این در سفر ، بی تو من تنها باشم ... !!