عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

پنجره

باز کن پنجره را ،  

و به مهتاب بگو  

صفحه ی ذهن کبوتر آبیست 

خواب گل مهتابیست  

 

ای نهایت در تو ،  

ابدیت در تو  ، 

ای همیشه با من ،  

تا همیشه بودن ... 

باز کن چشمت را ،  

تا که گل باز شود ،  

قصّه ی زندگی آغاز شود ...، 

 

تا که از پنجره ی چشمانت ،  

 

عشق آغاز شود ،  

 

تا دلم باز شود ... تا دلم باز شود ... 

 

دلم اینجا تنگ است ، دلم اینجا سرد است ،  

فصلها بی معنی ،  

آسمون بی رنگ است ... 

  

سرد سرد است اینجا ، 

باز کن پنجره را  

باز کن چشمت را ،  

گرم کن جان مرا ... 

 

ای همیشه آبی ،  

ای همیشه دریا ، 

ای تمام خورشید  

ای همیشه گرما ...  

 

سرد سرد است اینجا  ،

باز کن پنجرا را  

ای همیشه روشن ، باز کن چشم من ...   

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد