عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

عاشقونه

به عشق دیدنت منه دیوونه ، 

نشسته ام روی پله های خونه ،

امیدوارم تا وقتی برمیگردی ، 

 نفس کشیدنو یادم بمونه ...  

تو خونه وقتی دلتنگه تو میشم ، 

سراغ عکس های قدیمی میرم ،  

یکی یکی میبوسم عکسهامونو ، 

تو رو میبینمت آتیش میگیرم ...  

صبوری کردم این سالها که رفتی ، 

شاید برم دیگه حالا که رفتی ... 

چه قولهایی که دادی عاشقونه ، 

چه حرفهایی که باید و نگفتی ...   

 

تازگی ها خلوته این خونه رو دیدی ،  

مثل من این شبها رو تنهایی کشیدی ،  

اما تو این خونه پر از امید بودم ، 

چشممو دوختم به در هرگز نرسیدی  ... 

 

پیش خودت نگفتی من دلم بگیره ؟ 

پیش خودت نگفتی تنهایی بمیره ؟ 

از پیش من رفتی و گرفتی دست اونو ،  

قلب من از تو واسه ی همیشه سیره ... 

سیره ... 

 

صبوری کردم این سالها که رفتی ، 

شاید برم دیگه حالا که رفتی ... 

چه قولهایی که دادی عاشقونه ، 

چه حرفهایی که باید و نگفتی ...   

   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد