عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

میلاد

برای روز میلاد تنِ من ، 

نمی خوام پبرهن شادی بپوشی ...  

به رسمِ  عادت دیرینه حتی ،  

برایم جام سر مستی بنوشی ...  

    

برای روز میلادم اگر تو ، 

به فکر هدیه ای ارزنده هستی ،  

منو با خود ببر تا اوج خواستن  

بگو با من ، که با من زنده هستی ...   

   

که من بی تو نه آغازم نه پایانم ، 

تویی آغاز روز بودن من ... 

نزار پایان این احساس شیرینم،  

بشه بی تو غمه فرسودنه من ... 

  

 نمی خوام از گلهای سرخ و آبی ، 

برایم تاج خوشبختی بیاری ... 

به ارزشهای ایثار محبت ، 

به پایم اشک خوشحالی بباری ... 

    

بزار از داغی دستهای تنهات ، بگیره هرم گرما بستر من ... 

بزار با تو بسوزه جسم خسته ام  

ببینی آتش و خاکستر من ...  

    

تو ای تنها نیاز زنده موندن ،  

بکش دست نوازش بر سر من ...  

به تن کن پیرهنی رنگ محبت ، 

اگه خواستی بیایی دیدن من ...  

  

که من بی تو نه آغازم نه پایانم ، 

تویی آغاز روز بودن من ... 

نزار پایان این احساس شیرینم ، 

بشه بی تو غمه فرسودنه من ...   

 

 

عاشق تر از من چه کسی ...؟

بهتر از من چه کسی ...؟! 

عاشق تر از من چه کسی ...؟!  

واسه ی عشق تو دیوونه تر از من چه کسی ... 

 

اگه قربونی می خواستی بهتر از من چه کسی  

واسه پیش مرگ تو آماده تر از من چه کسی  ... 

 

تو اگه چشمه بودی تشنه تر از من چه کسی  

واسه دلداری دادن خسته تر از من چه کسی ... 

 

بهتر از من چه کسی ...؟! 

عاشق تر از من چه کسی ...؟!   

 

همه راه ها رو به من سد کردی ،  

عشقمو رد کردی ... 

به خودت بد کردی ، به خودت بد کردی ...  

 

فصل گل فصل اقاقی ، فصل سازگاری ِ ساغر و ساقی ، 

فصل خوب انتظار از پشت شیشه  ،

فصل دل بستگی ساقه و ریشه ... 

 

همه راه ها رو به من سد کردی ،  

عشقمو رد کردی ... 

به خودت بد کردی ، به خودت بد کردی ... 

 

واسه تسلیم و رضا دست و پا بسته تر از من چه کسی ...؟

در پرستیدن تو  دیگه وا رسته تر از من چه کسی ...؟  

 

بهتر از من چه کسی ...؟! 

عاشق تر از من چه کسی ...؟!  

واسه ی عشق تو دیوونه تر از من چه کسی ...