یه قایق شکسته بودم توی رودخونه شناور ،
یه مسافره غریبه که نداره یارو یاور ...
ضربه های موج وحشی روی قلب چوبی من ،
نتونست حتی یه ذره کم کنه از خوبی من ...
از خوبی من ...
تا یه روز صدای پاتو روی قامتم شنیدم ،
اون روز واسه اولین بار مزه ی عشق و چشیدم ...
مخمل دستهای گرمت مرحم دستهای من شد ،
صدای پاک و زلالت همدم شبهای من شد ...
میونه مسیر رفتن تو وجودم خونه کردی ،
وقتی رسیدی به مقصد رفتن و بهونه کردی ...
بعد رفتنت عزیزم دل من شکست و جون داد ،
زندگی بدجوری عشق و به چشمهای من نشون داد ...