بزار امشب تو خیالم ،
فکر کنم دنیا رو دارم ،
فکر کنم واسه یه لحظه ،
سر رو شونه هات می زارم ...
بزار امشب تو خیالم ،
فکر کنم دستهاتو دارم ،
واسه یک بار توی عمرم ،
پیش دنیا کم نیارم ...
راضی ام حتی تو رویا ،
دست گرمتو بگیرم ...
تو نگاه کنی تو چشمهام ،
من برای تو بمیرم ...
می دونم خواب و خیاله ،
می دونم که داری میری ...
راضی ام به این خیالها ،
دنیامو ازم نگیری ...
می دونم دوستم نداری ،
تو دلت کسی رو داری ،
می دونم که خیلی وقته ،
سر رو شونه هاش می زاری ...
فقط اسممو صدا کن ،
بزار اسمتو ببوسم ،
می خوام با خیال عشقت ،
تا ابد با شمع بسوزم ...
دل من مرد واسه چشمات ، تو ندیدی ...
روی احساس دل من خط کشیدی ...
حالا برگشتی پشیمونی و دلتنگ ،
آخه چی دارم بگم من ...؟!
دیر رسیدی ....
یکی اومد ، که تو رو از خاطرم برد ...
تو و عشق و خاطراتت واسه من مرد ...
من فراموش شده بودم واست اما ،
یکی اومد که منو به یادم آورد ...
من نه می تونم ،
نه می خوام و ،
نه میشه ...
بین ما دیگه تموم شده هرچی که بود ...
واسه همیشه ....
تو رو دیگه دوست ندارم ،
تو رو دیگه نمی خوام ...
واسم ارزشی نداری ،
برو از پیش چشمهام ...
ای تو بهانه واسه موندن ،
ای نهایت رسیدن ،
ای تو خود لحظه بودن ،
تو طلوع صبح خورشید و دمیدن ...
ای همه خوبی ، همه پاکی ،
تو کلام آخر من ،
ای تو پر از وسوسه عشق ،
تو شدی تمامی زندگی من ...
اسم تو هر چی که میگم ،
همه تکرار تو حرفهای دل من ...
چشم تو هر جا که میرم ،
جاری تو چشمهای منتظر من ...
ای تو بهانه واسه موندن ،
ای نهایت رسیدن ،
ای تو خود لحظه بودن ،
تو طلوع صبح خورشید و دمیدن ...
تو رو اون لحظه که دیدم ،
به بهانه هام رسیدم ،
از تو تصویری کشیدم ،
که اون و هیچ جا ندیدم ...
تو رو از نگات شناختم ،
قصه از عشق تو ساختم ،
تو رو از خودت گرفتم ،
با تو یک خاطره ساختم ...
ای تو بهانه واسه موندن ،
ای نهایت رسیدن ،
ای تو خود لحظه بودن ،
تو طلوع صبح خورشید و دمیدن ...
ای همه خوبی ، همه پاکی ،
تو کلام آخر من ،
ای تو پر از وسوسه عشق ،
تو شدی تمامی زندگی من ...